معنی لا دنگوئن - جستجوی لغت در جدول جو
لا دنگوئن
رختخواب انداختن
ادامه...
رختخواب انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
را دنگوئن
به راه انداختن، روانه ساختن، فرستادن
ادامه...
به راه انداختن، روانه ساختن، فرستادن
فرهنگ گویش مازندرانی
لای دنگوئن
صاف شدن و ته نشین شدن مایعات
ادامه...
صاف شدن و ته نشین شدن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی
پس دنگوئن
عقب انداختن، مانع ترقی شدن
ادامه...
عقب انداختن، مانع ترقی شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جا دینگوئن
جا انداختن استخوان در رفته، جا انداختن حرف یا عملی
ادامه...
جا انداختن استخوان در رفته، جا انداختن حرف یا عملی
فرهنگ گویش مازندرانی
رو دنگوئن
رو دنگوئن، رو دینگوئن
ادامه...
رو دنگوئن، رو دینگوئن
فرهنگ گویش مازندرانی
سر دنگوئن
فنی در کشتی بومی
ادامه...
فنی در کشتی بومی
فرهنگ گویش مازندرانی
گال دنگوئن
سرخ شدن، سرخ شدن صورت
ادامه...
سرخ شدن، سرخ شدن صورت
فرهنگ گویش مازندرانی
جا دنگئن
پهن کردن بستر، استخوان در رفته را به حالت اول در آوردن، حرف
ادامه...
پهن کردن بستر، استخوان در رفته را به حالت اول در آوردن، حرف
فرهنگ گویش مازندرانی